English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (556 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cutting angle U زوایای بین سطوح قطعه کارکه باید بریده شود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Those who play with edged tools must expect to be . <proverb> U کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد .
biaxial deformation U خمشی که در یک قطعه مستقیم الخط ایجاد میشودموقعی که تحت تاثیر زوج نیرویی که صفحه ان باهیچیک از سطوح اصلی اینرسی منطبق نباشد
wafers U یک قطعه گرد از کریستال سیلیکون که روی آن صدها مدار مجتمع نصب شده اند قبل از اینکه به قط عاتی تقسیم و بریده شود
wafer U یک قطعه گرد از کریستال سیلیکون که روی آن صدها مدار مجتمع نصب شده اند قبل از اینکه به قط عاتی تقسیم و بریده شود
die U قطعه نازک مستطیلی از یک قرص نیمه هادی سیلیکان که به هنگام ساخت مدارهای مجتمع بریده شده یا لایه لایه می گردد
canard U رسانگر ایرودینامیکی که دران سطوح فرامین افقی لازم برای کنترل و تنظیم حرکت حول محور عرضی درجلوی سطوح اصلی برا قراردارند
canards U رسانگر ایرودینامیکی که دران سطوح فرامین افقی لازم برای کنترل و تنظیم حرکت حول محور عرضی درجلوی سطوح اصلی برا قراردارند
smatterer U کسیکه بریده بریده حرف میزند
masks U طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود
mask U طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود
gasp U بریده بریده نفس کشیدن
gasped U بریده بریده نفس کشیدن
gasping U بریده بریده نفس کشیدن
staccato U بطور بریده بریده اداکردن
gasps U بریده بریده نفس کشیدن
segmentation U تقسیم بچند قسمت یا قطعه قطعه قطعه سازی
giggling U با نفس بریده بریده
giggles U با نفس بریده بریده
giggled U با نفس بریده بریده
giggle U با نفس بریده بریده
broken sleep U خواب بریده بریده
slash U بریده بریده کردن
slashes U بریده بریده کردن
slashed U بریده بریده کردن
equiangular U دارای زوایای مساوی
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
vertical angles U گوشههای روبروی تارک زوایای مقابل به راس
acroterium U یکی از زوایای رئوس مثلثی شکل سردر عمارت
abac scale U وسیله اندازه گیری زوایای با قوس بزرگ در سیستم مرکاتور
theodolite U دوربین اپتیکی برای اندازه گیری زوایای قائم یا افقی
theodolites U دوربین اپتیکی برای اندازه گیری زوایای قائم یا افقی
lobation U قطعه قطعه شدگی مقطع زائده اویخته
labor theory of value U براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
companion part U لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
tail planes U سطوح دم
exterior angle U زاویهء خارجی کثیرالاضلاع زوایای خارجی حاصله ازتقاطع یک خط بادوخط موازی
composite area U سطوح مرکب
At lower levels. U در سطوح پایین تر
planar U روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
fret U [نقشه پیچ در پیچ در حاشیه با استفاده از خطوط افقی و عمودی با زوایای ۹۰ درجه و مربوط به کشور چین]
energy gap U فاصله سطوح انرژی
isothermal layer U سطوح هم حرارت اب دریا
altitude separation U حد سطوح مبنای ارتفاع
auxiliary flight surfaces U سطوح پرواز کمکی
auxiliary control surfaces U سطوح فرامین کمکی
aloft U سطوح بالا در بالای
fast U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasted U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fastest U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasts U قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
calyculate U دارای سطوح حفره دار
formwork exposed U قالب بندی سطوح مرئی
ailavator U سطوح فرامین روی بال
fairing U صاف کاری سطوح ائرودینامیکی
formwork at cirved section U قالب بندی در سطوح منحنی
formwork unexposed U قالب بندی سطوح نامرئی
pitch curves U تلاقی سطوح طرفین دندانه
tail boom U پایهای که سطوح دم را تحمل میکند
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
bright work U سطوح فلزی صیقلی و بدون رنگ
isotherm follower U دستگاه تشخیص سطوح هم حرارت اب دریا
fogging U مات کردن سطوح شیشهای یاعدسیها
adhesion U اتصال و پیوستگی غیرطبیعی سطوح در اماس
variable camber U سطوح هادی گاز به داخل توربین
facets U سطوح کوچک جواهر و سنگهای قیمتی تراش
facet U سطوح کوچک جواهر و سنگهای قیمتی تراش
full rubber U حرکت هریک از این سطوح تااخرین حد ممکن
air foil U سطوح ایرودینامیک هواپیماپوششهای قابل انعطاف بدنه هواپیما
adsorption U انقباض گازها و مایعات روی سطوح سخت و جامد
edge notched U لب بریده
cut U بریده
interrupted line U خط بریده بریده
cuts U بریده
brokenly U بریده بریده
lobed U بریده بریده
by snathces U بریده بریده
segment U قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
dismantling shot U تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
segments U قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
rotor incidence U زاویه بین سطوح عمود برمحور دوران و باد نسبی
crossed controls U بکارگیری سطوح کنترل برخلاف حالت عادی درمانورهای ویژه
balanced control surfaces U سطوح فرامین اصلی دارای قسمت دیگری در جلوی خط لولا
inertia welding U جوشکاری توسط دوران سریع و فشار بین سطوح تماس
bulk yarn U نخ های پفکی و حجیم شده جهت ایجاد سطوح برآمده و برجسته
chop U ضربه بریده
uncut U بریده نشده
to pant for breath U بریده دم زدن
premorse U بریده شده
lumber U تیر بریده
lumbered U تیر بریده
gasping U نفس بریده
sawn joint U درز بریده
lumbering U تیر بریده
sectile U بریده شدنی
lumbers U تیر بریده
cluttering U بریده گویی
intrenchant U بریده نشدنیentrench
exploded view U منظره بریده
ellipsis U بریده گویی
gasp U نفس بریده
chopped U ضربه بریده
gasped U نفس بریده
bonnyclabber U شیر بریده
gasps U نفس بریده
chopped U پاس بریده
dimension stone U سنگ بریده
chop U پاس بریده
crop eared U گوش بریده
sectional U قطعه قطعه بخشی
fritter U قطعه قطعه کردن
fritters U قطعه قطعه کردن
segment U قطعه قطعه کردن
segments U قطعه قطعه کردن
mainland U قطعه اصلی قطعه
fragment U قطعه قطعه کردن
fragmenting U قطعه قطعه کردن
fragments U قطعه قطعه کردن
fragmentation U قطعه قطعه شدن
performance monitor U برنامهای که سطوح خدمات ارائه شده توسط یک سیستم کامپیوتری را پی گیری میکند
inhibiting U اغشتن سطوح داخلی دستگاه یاماشین با ماده ضدخوردگی قبل از انبار کردن ان
gust lock U قفل داخلی سطوح فرامین که از حرکت انها در اثر باد شدیدجلوگیری میکند
brokenly U بطور شکسته یا بریده
to fall off U سواشدن بریده شدن
cut back bitumens U قیرهای محلول پس بریده
parings U ناخن بریده شده
mutilated U اندام بریده مغلوط
paring U ناخن بریده شده
dissevere U جداشدن بریده شدن
shoot set U پاس تیز یا بریده
actuating horns U اهرمهایی که کابلهای کنترل به انهامتصل شده و توسط انها سطوح فرامین را حرکت میدهند
to turn sour U بریده شدن [آشپزی و غذا]
skived U قسمت بریده چرم نواره
julienne U ابگوشت سبزیجات بریده شده
to go off [ British E] U بریده شدن [آشپزی و غذا]
to turn U بریده شدن [آشپزی و غذا]
skives U قسمت بریده چرم نواره
skive U قسمت بریده چرم نواره
skiving U قسمت بریده چرم نواره
aerodynamics U شاخهای از علوم در موردتولید نیروها در اثر حرکت سطوح و اشکال مختلف درهوا یا سایر گازها
aerodynamic heating U افزایش دما ناشی از جریان سریع هوا روی سطوح ایرودینامیکی به ویژه درسرعتهای زیاد
control lock U وسیلهای برای قفل کردن سطوح فرامین و جلوگیری ازحرکت انها وقتیکه هواپیمامتوقف است
exploded view U منظره شکافته شده مدل بریده
control surface angle U زاویه بین مبداء سنجش حرکت سطوح کنترل و وتر سطح ثابت یا محور طولی هواپیما
scrapping U عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrap U عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
logjam U انباشتگی تنهی درختان بریده شده در رودخانه
scrapped U عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
to slit hide into thongs U پوستی را بریده تسمههای باریک ازان دراوردن
scraps U عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
dimension stone U سنگ ساختمانی که به ابعاد معین بریده شده است
cut brackets U [تکه ای از تخته ی بریده شده با تیر یک طرف گیردار]
scrap book U مجموعه عکس هاوقطعاتی که از کتابهای دیگر بریده باشند
The milk [the wine] has already turned [gone off] . U شیر [شراب] پیش از این بریده شده است.
brinelling U دندانه ها و برجستگیهایی که در سطوح یاتاقانها معمولابراثر بار استاتیک زیاد یااعمال نیرو هنگام جاگذاری وبرداشتن بوجود می اید
differential spoilers U اسپویلرهای روی بال که بعنوان سطوح کنترل اولیه وثانویه برای حرکت حول محور طولی بکار میروند
moustaches U سطوح ایرودینامیکی که درقسمت جلوی هواپیمای مافوق صوت با بال دلتا شکل و با زاویه حمله زیاد نصب میگردند
Afshan [all-over pattern] U طرح افشان [با حالت های پیچشی و یا زوایای هندسی و ترکیبی از گل ها و شکوفه ها که نشان دهنده و عدم محدودیت در طرح است. گاه با طرح های دیگر مثل میناخانی، بوته، هراتی، بندی و گل و بته ترکیب می شود]
to halve two timbers U دوتیر رادرهم جا انداختن بدانگونه که نیمی ازکلفتی هریک بریده شو
x cut crystal U کریستالی که عمود بر محورایکس و بموازات محور سوم بریده شده است
inscribe U حجاری کردن روی سطوح و ستونها حکاکی کردن
inscribed U حجاری کردن روی سطوح و ستونها حکاکی کردن
inscribes U حجاری کردن روی سطوح و ستونها حکاکی کردن
inscribing U حجاری کردن روی سطوح و ستونها حکاکی کردن
anti servo tab U بالچه قابل تنظیم متصل به لبه فرار سکان که در جهت سطوح اصلی فرامین عمل کرده و درنتیجه از حساسیت انها میکاهد
deep stall U وضعیتی در هواپیماهای دارای دم تی شکل که افزایش ناگهانی زاویه حمله سبب عدم توانایی سطوح افقی برای کنترل وضعیت طولی هواپیمامیگردد
chine U عضو طولی در کنار بدنه شناورهای دریایی یاهواپیماهای دریایی که محل برخورد سطوح فوقانی وتحتانی میباشند
stenciled U ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencilling U ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencilled U ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stenciling U ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencils U ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencil U ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
vane pump U خانواده وسیعی از پمپهای سیالات که در ان سطوح تخت در محفظههای خارج ازمرکز دور تا دور شفت گردنده دوران میکنند
anatomize U قطعه قطعه کردن تجزیه کردن
altitude separation U اختلاف ارتفاع سطوح مبنای ارتفاع
click art U صفحهای از اشکال و تصاویرکه اماده بریده شدن هستند تادر اسناد کامپیوتری مورداستفاده قرار گیرند
flowchart U صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
selection U نشانهای در میله ابزار که به کاربر امکان انتخاب یک ناحیه تصویر که بعداگ بریده , کپی یا پردازش میشود میدهد
selections U نشانهای در میله ابزار که به کاربر امکان انتخاب یک ناحیه تصویر که بعداگ بریده , کپی یا پردازش میشود میدهد
flow diagram U صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
head-shrinker U کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
head-shrinkers U کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
pastes U درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
paste U درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
pasting U درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
scrapbook U مجموعه عکسها وقطعاتی که از کتب مختلف بریده شده مجموعه
pasted U درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
scrapbooks U مجموعه عکسها وقطعاتی که از کتب مختلف بریده شده مجموعه
biased fabric U پارچه جندلایهای که بصورت اریب با تار و پود پارچه بریده شده است
anti balance tab U بالچهای که روی سطوح کنترل که در جهت انحراف سطح اصلی منحرف شده وگشتاور لازم برای انحراف سطح را افزایش میدهد وحرکت انرا در مقابل جریان هوا مشکل میسازد
to have to U باید
should U باید
there is a rule that... U که باید.....
maun U باید
must U باید
outh U باید
in due f. U باید
shall U باید
the f. of a table U باید
ought U باید
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com